روباه و طبل
روباهوطبل
برگزیدهازکلیلهودمنه
روباهگرسنهایازچمنزاریمیگذشت .
درآنجاطبلیرادیدکهکناردرختیافتادهبود .هروقتکهبادمیوزید،یکیازشاخههایدرختبرآنطبلکوبیدهمیشدوصدایبلندیازآنبهگوشمیرسید .
روباهکههیکلبزرگطبلرادیدوصدایبلندآنراشنید . پیشخودفکرکرد : اینموجودحتماًگوشتزیادوخوشمزهایداردومیتواندگرسنکیمرابرطرفکند.
بهطبلحملهورشدوآنراپارهکرد .
اماجزپوستهاینازکچیزینصیبشنشد .
درحالیکهباناراحتیآنجاراترکمیکردباخودگفت : اینهمتجربهایبود !
فهمیدمکههرچهجثهموجودیبزرگتروصدایآنبلندترباشد،نفعوفایدهاشکمترخواهدبود .